شیرین تر از عسل!
زمان میوه خوری خانوادگی و علیرضا به طور غیرمنتظره رو به بابا: "تو بابا بزی هستی!" و رو به مامان:" تو مامان بزی هستی!" مامان: اون وقت تو کی هستی علیرضا؟ علیرضا: من بزغاله ها م!! ***** علیرضا بعد از خروج از حمام با اشاره به دست های چین و چروک خورده اش:" مامانی دستام خراب شده!" و بعد از نیم ساعت با خوشحالی:" مامانی دستام خوب شد!" ***** علیرضا: دایی محسن کجا رفت؟ مامان: رفت خونۀ مادرجون! علیرضا: منم میخوام برم خونۀ مادرجون بابا: دایی محسن رفته زن بگیره بعد با خانمش بیاد خونۀ ما علیرضا: منم میخوام زن بگیرم ***** مامان: این ماشین ها این جا...